ترا بر دیده من جاست گفتم از کمال خجندی غزل 704

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

ترا بر دیده من جاست گفتم

1 ترا بر دیده من جاست گفتم که این جوی و تو سروی راست گفتم

2 البت گفت از توأم جانست درخواست مرا از نست این درخواست گفتم

3 دهانت با دلم گفتا کجایی که پیدا نیستی، پیداست گفتم

4 ز من پرسید هرگز میکنی خواب نکردم این گنه شبهاست گفتم

5 به تنهانی به سر چون می بری گفت خیالت روز و شب با ماست گفتم

6 دلت کو گفت تا با من سپاری اگر دل نیست جان برجاست گفتم

7 کمال این درد را گفتی چه درمان نمی دانم خدا داناست گفتم

عکس نوشته
کامنت
comment