[دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر از سعیدا غزل 399

[دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش

1 [دیدم تو را و رفتم] یک باره از بر خویش در انتظار خویشم عمری است بر در خویش

2 گاهی به هم برآییم از مسجد و خرابات ما و شراب و زاهد تسبیح و دفتر خویش

3 ناخورده باده مست است نادیده بت پرست است یارب چه چاره سازم با نفس کافر خویش

4 سلطان و سیر گلشن با ساغر شرابش ماییم کنج گلخن با دود و اخگر خویش

5 بگشای چشم و بنگر ای شیخ شهر تا کی این زهد خشک پیچی در دامن تر خویش؟

عکس نوشته
کامنت
comment