- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدم به چشم سر، که سکندر نشسته بود در چنگ انفعال دلش ریش و خسته بود
2 آیینه اش ز پای ستوران نمود روی او دل مثال آینه ز آیینه شسته بود
3 احوال ملک [و] حشمت دارا ز من بپرس جم بر زمین فتاده و جامش شکسته بود
4 دیدم به نقش ساده بتی سجده می نمود دی زاهدی که نقش به دیوار بسته بود
5 آخر به زلف یار سعیدا اسیر شد با آن که صید زیرک از دام جسته بود