دیدم آخر به دست، جام طرب از سلیم تهرانی غزل 92

سلیم تهرانی

آثار سلیم تهرانی

سلیم تهرانی

دیدم آخر به دست، جام طرب

1 دیدم آخر به دست، جام طرب عجب ای دور روزگار، عجب

2 دامن همتی بود خم را به فراخی چو آستین عرب

3 از که نالم، که سوخت عشق مرا خانه زاد است آتشم چون تب

4 بود از درد استخوان به تنم پوست در ناله چون قبای قصب

5 از جنون این خرابه را همه روز می‌کنم همچو آفتاب وجب

6 امشبم درد دل تمام نشد باقی داستان به فردا شب!

7 شد اناالحق‌سرا سلیم، آری مست را مشکل است پاس ادب

عکس نوشته
کامنت
comment