1 روی تو دیدم ز عمر دست کشیدم چشم مو کاش کور مرفت که تور نمدیدم
2 ای بچه آهوی چین بروکه مو امروز هرچه دویدم ردت، بذت نرسیدم
3 ابرو و چشمای تو چار آس و تو شاهی دست خلی چار آس جورته دیدم
1 ز دانایی بنالد مرد دانا که دانا را خرد بندی است برپا
2 ز سیری کرده قی در هند، راجه گرسنه خفته «روسو» در اروپا
1 مهرگان آمد به آیین فریدون و قباد وز فریدون و قباد اندرزها دارد به یاد
2 گوید ای فرزند ایران راستگویی پیشه کن پیشهٔ ایران چنین بود از زمان پیشداد
1 به هوش باشکه ایران تو را پیام دهد ترا پیام به صد عز و احترام دهد
2 ترا چه گوید: گوید که خیر بینی اگر به کار بندی پندی که باب و مام دهد