بار اشکم دید و شد بر من رحیم از کمال خجندی غزل 811

کمال خجندی

آثار کمال خجندی

کمال خجندی

بار اشکم دید و شد بر من رحیم

1 بار اشکم دید و شد بر من رحیم سائلان را دوست میدارد کریم

2 بر بناگوشت ز مسکینی دو زلف هر دو می افتند بر بالای سیم

3 چشم مستت ترک یک لخت است لیک دل به نیع نیز می سازد دو نیم

4 زان سر زلف و دهان دل خون شدست حول سود چون دال پیوندد به میم

5 کس نشد از چشم و زلف مستفید کاین سواد نادرست است آن سفیم

6 مشورت کردند با هم صبر و غم نیست آن سفر کرد اختبار این شد مقیم

7 همدم جز به درد و غم کمال خوش بود صحبت به باران قدیم

عکس نوشته
کامنت
comment