1 مستش دیدم گرفته راه خانه خلقی با او ز خویش و از بیگانه
2 خود را بستم برو زدم مردانه زان گونه که با شمع کند پروانه
1 آنچه عشق تو در جهان کردست بالله ار دور آسمان کردست
2 مهر تو با دلم چه کین دارد؟ که دلم برد و قصد جان کردست
1 نیکویی بیش از آن نمی باید فتنه اندر جهان نمی باید
2 راست اندازۀ دلم دارد تنگ تر زان دهان نمی باید
1 زلف تو کان همه سرها دارد گوییا هیچ سرما دارد
2 گرد روی تو چرا حلقه کند گر نه با ما سر سودا دارد؟