1 در رهگذری فتاده دیدم مستش در پاش فتادم و گرفتم دستش
2 امروز از آن هیچ نمیآید یاد یعنی خبرم نیست ولیکن هستش
1 معشوقه لطیف و چست و بازاری به عاشق همه با ناله و با زاری به
2 گفتا که دلت ببردهام باز ببر گفتم که تو بردهای تو باز آری به
1 ای تُنگ شکر چون دهن تنگت نی رخسارهٔ گل چون رخ گلرنگت نی
2 از تیر مژه این دل صد پارهٔ من میدوز و ز پاره دوختن ننگت نی
1 ای روی تو ماه را شکست آورده و ای قد تو سرو را به پست آورده
2 دانم به سر کار تو در خواهد شد این جان به خون دل به دست آورده