-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدمش دوش رخ تراشیده گفتم ای جان و دل که روی تو خست
2 گفت مشاطه بهر چشم بدان خالی از وسمه بر رخم میبست
3 عرضم زانکه سخت نازک بود تاب وسمه نداشت خون برجست