- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی چو بشنیدم که کرد از ناگهان اسبت خطا شد دل من کوفته چون پهلویت زین ماجرا
2 از طریق سرزنش با اسب گفتم کز خری خواجه را از خود جدا کردی، خطا کردی چرا؟
3 اسب گفتا من برو از مادر او وز پدر مهربان تر نیستم آخر چه می گویی مرا؟
4 نه ز پشت انداخت او را در بترجایی پدر نه بگاه حمل مادر کرد بروی هم خطا
5 من خطا این کرده ام کورا نشد یکبارگی همچو پایش از رکاب آن لحظه سر از تن جدا