دی چو بشنیدم که کرد از ناگهان اسبت خطا از کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

کمال‌الدین اسماعیل

دی چو بشنیدم که کرد از ناگهان اسبت خطا

1 دی چو بشنیدم که کرد از ناگهان اسبت خطا شد دل من کوفته چون پهلویت زین ماجرا

2 از طریق سرزنش با اسب گفتم کز خری خواجه را از خود جدا کردی، خطا کردی چرا؟

3 اسب گفتا من برو از مادر او وز پدر مهربان تر نیستم آخر چه می گویی مرا؟

4 نه ز پشت انداخت او را در بترجایی پدر نه بگاه حمل مادر کرد بروی هم خطا

5 من خطا این کرده ام کورا نشد یکبارگی همچو پایش از رکاب آن لحظه سر از تن جدا

عکس نوشته