جامی

جامی

جامی
جامی

در کنج غم نشستم خورسند باخیالت از جامی غزل 107

غزل 107 ام از 3391 فاتحة الشباب - غزلیات

در کنج غم نشستم خورسند باخیالت

1 در کنج غم نشستم خورسند باخیالت خوشوقت آن که بیند هر ساعتی جمالت

2 این بس که سوزیم جان هر دم به داغ هجران من کیستم که باشم شایسته وصالت

3 تیغم به فرق راندی وز فرقتم رهاندی جان باد دستمزدت تن باد پایمالت

4 دور از لب تو مردم لب تشنه جان سپردم هرگز نخورده آبی از چشمه زلالت

5 بودن به کنج فرقت با صد ملال و حسرت به زانکه با تو باشم وز من بود ملالت

6 تیغی بگیر و هر دم زخمی بزن که کردم هم جان خود فدایت هم خون خود حلالت

7 جامی خموش کم شو از گفت و گو چو شد نو ذوق غزل سرایی از شوق آن غزالت

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر در کنج غم نشستم خورسند باخیالت

شاعر شعر در کنج غم نشستم خورسند باخیالت چه کسی است ؟

شاعر شعر در کنج غم نشستم خورسند باخیالت جامی می باشد.

شعر در کنج غم نشستم خورسند باخیالت در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر در کنج غم نشستم خورسند باخیالت چیست ؟

قالب شعر در کنج غم نشستم خورسند باخیالت غزل است

مضمون اصلی شعر در کنج غم نشستم خورسند باخیالت چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.