- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در مدرسه دی با دو سه فرزانه نشستم پیمان پی بشکستن پیمانه ببستم
2 امروز چو نیکو به حقیقت نگرستم دیدم که به دیروز چه دیوانه شده ستم
3 سرگشته و حیران سوی میخانه دویدم در پای خم افتادم و در زود ببستم
4 دیدند چنینم دوسه دیوانه و گفتند دیوانه ای آیا تو؟ بگفتم بله هستم
5 گفتند به هم چاره ی این چیست، یکی شان پر کرد ز می ساغری و داد به دستم
6 گفتم چکنم؟ گفت بپیما و میندیش گفتم که کند عهده ی آن عهد که بستم؟
7 گفتا پی کفاره ی آن، جام دگر نوش من نیز دو صد عهد به این حیله شکستم
8 بگرفتم از او جامی و جام دگر از پی نوشیدم و برخاستم و راست نشستم
9 سر سوی فلک کردم و گفتم که «صفایی» صد شکر خدا را که ازین طایفه رستم