تا صبح نشستم من و جان بر در دل از سعیدا رباعی 97

تا صبح نشستم من و جان بر در دل

1 تا صبح نشستم من و جان بر در دل دیشب که نهان بود ز من پیکر دل

2 من دور و تو در دلم خدا می داند تا روز چها گذشته است از سر دل

عکس نوشته
کامنت
comment