1 تا باغم عشق تو هم آواز شدم صد باره زیادت به عدم باز شدم
2 ز آن سوی عدم نیز بسی پیمودم «رازی» بودم کنون همه راز شدم
1 هر دم ز وجود خود ملالم گیرد سودای وصال آن جمالم گیرد
2 پروانهٔ دل چو شمع روی تو بدید دیوانه شود کم دو عالم گیرد
قال الله تعالی: «فاما من طغی و آثر الحیوه الدنیا فان الجحیم هی الماوی». ,
و قال تعالی. «لا یصلیها الا الا شقی الذی کذب و تولی». ,
1 با عشق جمال ما اگر همنفسی یک حرف بس است اگر برین در تو کسی
2 تا با تو تویی تست در ما نرسی در ما تو گهی رسی که در ما برسی.