1 گفتم: ز تو خوبتر درین شهر بسیست گفتا که چو من بعالم اندر هم نیست
2 گفتم: نه همه چشم دو دارند ایشان گفت آری، ولیکن نه همه چشم یکیست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 عکس رخ تو چون بر فلک می افتد مه در دویی خویش بشک می افتد
2 رخسارۀ لعل بر رح زردم نه کان رنگ برین رنگ خشک می افتد
1 گل زرشک تو پیرهن بدرد روی تو پرده بر سمن بدرد
2 چون زند غمزۀ تو دست به تیغ زهرۀ مهر تیغ زن بدرد
1 دلبرم هم ز بامداد برفت کرد ما را غمین و شاد برفت
2 آن همه عهدها که دوش بکرد با مدادش همه زیاد برفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **