کمال خجندی

کمال خجندی

کمال خجندی
کمال خجندی

گفتمش حال دل گمشده دانی از کمال خجندی غزل 494

غزل 494 ام از 1252 غزلیات

گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد

1 گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد گفت با ما چو در افتاد همان دم خون شد

2 پارسایان که نظر از همه می پوشیدند چشم تان تو دیدند و همه مفتون شد

3 تا لب جام گرفت از لب لعلت رنگی ای با خرقة ازرق که بمی گلگون شد

4 ما چو شمعیم که از سر زنش دشمن و دوست سوز ما کم نشد و آتش دل افزون شد

5 تا نگویند به پیش تو مرا آبی نیست اشکم از دیده به بیرون شدنت بیرون شد

6 مطرب از گفته او گر غزلی خواهد خواند گوش دارید که در سخنش موزون شد

7 مینوشتی سخن از وصف تو دوشینه کمال هرچه آمد به زبان قلمش مقرون شد

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد

شاعر شعر گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد چه کسی است ؟

شاعر شعر گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد کمال خجندی می باشد.

شعر گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 8 سروده شده است.

قالب شعر گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد چیست ؟

قالب شعر گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد غزل است

مضمون اصلی شعر گفتمش حال دل گمشده دانی چون شد چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر