- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت
2 گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت
3 این همه دستگه حسن و ملاحت که تو داری گر کند بی سر و پانی ز تو سودی چه زیانت
4 من و بیداری شب وآرزوی شمع جمالت من و بیماری باریک و تمنای میانت
5 رشکم آمد ز تو ای شمع که تا روز به خلوت پیش او سوخته دوش زهی راحت جانت
6 گرجفا خواهم و جور از تو هم آن است و هم اینت ور وفا جویم و مهر از تو به این است و نه آنت
7 گفته بودی چو شوی هیچ بر آنی به زبانم من شدم هیچ ولی هیچ نگنجد به دهانت
8 ریخت آن به نظر خون کمال از خم ابرو حیفم آید نه از آن کشته که از تیر و کمانت