1 گفتم چه زنم در غم تو گفت که آه گفتم چه کنم در پی تو گفت نگاه
2 گفتم که کجا روم ز دست غم تو گفتا که بتون و تنجه و آب سیاه
1 لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب لاله سیراب بین پسته سنبل نقاب
2 تا شود از زلف او حجت خوبی تمام خط مسلسل کشید بر ورق آفتاب
1 ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت
2 عرشآشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند این مشت استخوانت
1 سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست
2 به جد و جهد یر کجا شود وصلت که قرب پادشهان جز به سی دولت نیست