گفتمش وقت تو کردیم دل از آشفتهٔ شیرازی غزل 10

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

گفتمش وقت تو کردیم دل ویران را

1 گفتمش وقت تو کردیم دل ویران را گفت کس جای بویرانه دهد سلطان را

2 ناوکش خواستم از سینه کشم کز سر عجز دل گرفتش بدو دستی که مکش پیکان را

3 گفتمش رخنه کنم در دل سنگین از آه تیر پرتاب کجا رخنه کند سندان را

4 خط و خال و مژه و زلف تو خوش دام رهند کافران نیک به بستند ره ایمان را

5 جز خم زلف تو کاو سایه بر آن چهره فکند سایبان بر مه و خورشید که کرده بان را

6 تا کی آشفته علی جوئی و گوئی از غیر هر که واجب طلبد نفی کند امکان را

7 شیخ پیمانه شکن رفت خدا را مددی که به پیمانه می تازه کنم ایمان را

عکس نوشته
کامنت
comment