-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمش وقت تو کردیم دل ویران را گفت کس جای بویرانه دهد سلطان را
2 ناوکش خواستم از سینه کشم کز سر عجز دل گرفتش بدو دستی که مکش پیکان را
3 گفتمش رخنه کنم در دل سنگین از آه تیر پرتاب کجا رخنه کند سندان را
4 خط و خال و مژه و زلف تو خوش دام رهند کافران نیک به بستند ره ایمان را
5 جز خم زلف تو کاو سایه بر آن چهره فکند سایبان بر مه و خورشید که کرده بان را
6 تا کی آشفته علی جوئی و گوئی از غیر هر که واجب طلبد نفی کند امکان را
7 شیخ پیمانه شکن رفت خدا را مددی که به پیمانه می تازه کنم ایمان را