- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم از تو بر دلم هر دم کم از صد غم مباد زیر لب خندید و گفتا بیش باد و کم مباد
2 گفتمش سررشته کارم شد از زلف تو گم گفت کار کس چنین آشفته و در هم مباد
3 گفتمش بهر تو می ریزم ز مژگان در اشک گفت یارب هرگز این ابر کرم بی نم مباد
4 گفتمش شد قامتم چون حلقه اشکم چون نگین گفت جز حرف وفایم نقش این خاتم مباد
5 گفتم از هجران نباشد ماتمی جانسوزتر گفت بر جان محبان داغ این ماتم مباد
6 گفتمش دارم دلی پر درد بی پیکان تو گفت یارب هیچ کس را درد بی مرهم مباد
7 گفتم از عشق تو خالی نیست در عالم کسی گفت جامی هر که عاشق نیست در عالم مباد