1 گفتم: این چشم جاودانه تو با که اسرار خویشتن گوید؟
2 وین سخن گو نگاه سحرآمیز با کدام آشنا سخن گوید
3 گفت: با آن که آشنا سخنی از دلارام من، به من گوید
1 مباش جان پدر غافل از مقام پدر که واجب است به فرزند احترام پدر
2 اگر زمانه به نام تو افتخار کند تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر
1 همچو نی مینالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل
2 من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ ناپیدای دل
1 دیگران از صدمه اعدا همینالند و من از جفای دوستان گریم چو ابر بهمنی
2 سستعهد و سردمهرند این رفیقان همچو گل ضایع آن عمری که با این سستعهدان سر کنی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به