- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم سخن مختصر خوب چو شگره گفتیم
2 عارضت را که شد از خال و خط آلوده به مشک پیش دل سوختگان شمع معتبر گفتیم
3 چون به وصف رخ تو روز شد امشب شب ما صفت زلف سیاهت شب دیگر گفتیم
4 دل ز مشکینی آن خال حدیثی میگفت چون به زلف تو رسید آن سخن از سر گفتیم
5 ذکر بالای تو گفتیم برابر با سرو هر دو چون ذکره بلند است برابر گفتیم
6 دیده بر خاک درت کرد به خونابه سواد ماجرانی که شب هجر بر آن در گفتیم
7 با تو از بیم ملالته صفت اشک کمال گرچه رنگین مخنی بود روانتر گفتیم