- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم آن ترک جفا جو نکند هیچ وفا نکند با دل سرگشته ی ما غیر جفا
2 چون همه کار جهان، بنده به کامش خواهد از چه رو می نکند کام دل خسته روا
3 ما نهادیم سری در قدمت سرو روان راست گو از چه کشی ای دل و دین سر تو ز ما
4 بگذشتی و زدی آتش مهری به دلم آن نه بالاست که هست او به دل خسته بلا
5 پادشاهی به جهان از کرمت کم نشود گر کنی از سر لطفت نظری سوی گدا
6 گر تو را با من بیچاره ی مسکین جنگست چه کنم با تو که ما سر صلحست و صفا
7 نام مشک ختنی برد زبانم گویی بوی زلف تو شنیدم همه از باد صبا
8 دوش در ماه رخ او نظری می کردم چون بدیدم به مه ای دوست کجا تا به کجا
9 من به ظلمات شب هجر تو تا کی باشم بی رخ دوست نباشد به جهان نور و ضیا