1 گفتم: «کس را روی تو و موی تو نیست تیر مژه و کمان ابروی تو نیست»
2 چشمش به زبانِ حال گفتا: «از تیر مگریز که این کمان به بازوی تو نیست»
1 درآمد دوش ترک نیم مستم به ترکی برد دین و دل ز دستم
2 دلم برخاست دینم رفت از دست کنون من بی دل و بی دین نشستم
1 در راه تو مردانند از خویش نهان مانده بی جسم و جهت گشته بی نام و نشان مانده
2 در قبهٔ متواری لایعرفهم غیری محبوب ازل بوده محجوب جهان مانده
1 چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود
2 گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود
1 ترا در علم معنی راه دادند بدستت پنجهٔ الله دادند
2 ترا از شیر رحمت پروریدند براه چرخ قدرت آوریدند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به