1 گفتم عقلم گفت که حیران منست گفتم جانم گفت که قربان منست
2 گفتم که دلم گفت که آن دیوانه در سلسلهٔ زلف پریشان منست
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 لطف تو از حد برون حسن تو بی منتهاست نیش تو نوش روان درد تو درمان ماست
2 عشق تو بر تخت دل حاکم کشور گشای مهر تو بر ملک جان والی فرمانرواست
1 خم ابروی او در جانفزائی طراز آستین دلربائی
2 خدا را محض لطفش آفریده به نام ایزد زهی لطف خدائی
1 ساقیا باز خرابیم بده جامی چند پختهای چند فرو ریز به ما خامی چند
2 صوفی و گوشهٔ محراب و نکونامی و زرق ما و میخانه و دردی کش و بدنامی چند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **