گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری از آذر بیگدلی غزل 59

آذر بیگدلی

آثار آذر بیگدلی

آذر بیگدلی

گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟!

1 گفتم: ای مه بی سبب یاری ز یاری بگذرد؟! زیر لب خندان گذشت و گفت: آری بگذرد!!

2 ریزدم خون، کاش چون رنجید از من خاطرش؛ ترسم از یادش رود، چون روزگاری بگذرد!

3 آه از آن ساعت، که بر سرکشته ی بیداد را خلق گرد آیند و قاتل از کناری بگذرد

4 شادم از باد صبا، گر با سگان آستان عرض حال من کند، چون از دیاری بگذرد

5 حلقه حلقه کرده یی مشکین کمند زلف را تا کشی در دام خود هر سو شکاری بگذرد

6 دیدی آذر، عاقبت گلچین این گلشن نداد آن قدر فرصت، که بر بلبل بهاری بگذرد

عکس نوشته
کامنت
comment