1 گفتم شبه ار سفته بود به باشد وان نرگس اگر خفته بود به باشد
2 گفتا ز دو فتنه عالمی برخیزد باری چو یکی خفته بود به باشد
1 که می برد ز من خسته دل به یار پیام که می رساندش از لفظ من درود و سلام
2 کرامجال بود کز ملال خاطر او در افکند سخن من علی الخصوص پیام
1 این چه ننگ است که بر روی چو ماه آوردی وین چه رنگ است که از خط سیاه آوردی
2 دیرگه بود که از مشک رخت خالی داشت لیکن این عنبر گلپوش به گاه آوردی
1 خدای جز به توام کام دل روا مکناد به جز هوای تو با جانم آشنا مکناد
2 گرم رها کند از حلق بند جان شاید ز بند زلف تو حلق دلم رها مکناد