- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر بهشت رخت آن خال که دیدم گفتم من چو آدم زپی گندم جنت افتم
2 گفتمش پای بجا طاق منم پیش رخت ابرویت گفت در این مرحله با تو جفتم
3 اشک غماز شدش پرده در مردم چشم راز عشق تو که در پرده دل بنهفتم
4 توبه ام داد که آیم سوی مسجد از دیر شیخ پنداشت که من وسوسه اش پذرفتم
5 گه به بتخانه چین بودم و گه در تبت با خیال رخ و زلفت چو ببستر خفتم
6 تو می لعل بلب داشتی از ساغر غیر من زالماس مژه لؤلؤ تر میسفتم
7 بامدادان زدرم آمد و بر گریه من غنچه وش کرد تبسم که چو گل بشکفتم
8 با خیال تو نگنجد بدلم غیر از تو که من این خانه پی مقدم سلطان رفتم
9 پیر میخانه توحید علی سر الله که بجز از لب او سر خدا نشنفتم
10 دل آشفته که جا در خم زلفینش کرد گفت آشفته زسودای تو من آشفتم