بر بهشت رخت آن خال که از آشفتهٔ شیرازی غزل 710

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

بر بهشت رخت آن خال که دیدم گفتم

1 بر بهشت رخت آن خال که دیدم گفتم من چو آدم زپی گندم جنت افتم

2 گفتمش پای بجا طاق منم پیش رخت ابرویت گفت در این مرحله با تو جفتم

3 اشک غماز شدش پرده در مردم چشم راز عشق تو که در پرده دل بنهفتم

4 توبه ام داد که آیم سوی مسجد از دیر شیخ پنداشت که من وسوسه اش پذرفتم

5 گه به بتخانه چین بودم و گه در تبت با خیال رخ و زلفت چو ببستر خفتم

6 تو می لعل بلب داشتی از ساغر غیر من زالماس مژه لؤلؤ تر میسفتم

7 بامدادان زدرم آمد و بر گریه من غنچه وش کرد تبسم که چو گل بشکفتم

8 با خیال تو نگنجد بدلم غیر از تو که من این خانه پی مقدم سلطان رفتم

9 پیر میخانه توحید علی سر الله که بجز از لب او سر خدا نشنفتم

10 دل آشفته که جا در خم زلفینش کرد گفت آشفته زسودای تو من آشفتم

عکس نوشته
کامنت
comment