1 گفتم که بمیرم و نبینم که بر شود بر تخت آل ناصر دین دیو غوریی
2 من هم کنم عبیر ابوالفتح زیر خاک بی روی شوم سوری فرخنده سوریی
3 عمرم دراز گشت چرا تاز اهل غور دیده کنان بدیدم از این گونه کوریی
1 چون دلم در خدمت آن سرو گلنار ایستد دیده در نظاره آن لعل دربار ایستد
2 گر به نزدیک من آید فی المثل تا جان برد دل کند تکبیر و آید پیش آن یار ایستد
1 هفته دیگر بسعی ابر مروارید بار آورد شاخ شکوفه عقد مروارید بار
2 گاه باد از عارض سنبل برانگیزد نسیم گاه ابر از طره شمشاد بنشاند غبار
1 بشگفت در بهار سعادت نهال ملک تازه است روی بخت که برگشت سال ملک
2 از چشم گوش ساز که بی ترجمان صوت گوید همی ثنای شهنشاه حال ملک