1 گفتم که هوای او برون شد ز سرم از خاک درش درد سر خود ببرم
2 لیکن چو به حال خویش درمی نگرم صد بار گرفتارتر از پیشترم
1 شه چو گشتی بعد چوگان باختن چون کمان مایل به تیر انداختن
2 از کمانداران خاص اندر زمان خواستی ناکرده زه چاچی کمان
1 چاره نبود اهل شهوت را ز زن صحبت زن هست بیخ عمر کن
2 زن چه باشد ناقصی در عقل و دین هیچ ناقص نیست در عالم چنین