- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتم که فاش میکند از پرده راز من گفتا نگار پرده در فتنه ساز من
2 گفتم گشاد بستگی کارم از کجاست گفت گره گشاست کف کار ساز من
3 گفتم بعمر کوته من هیچ امید نیست گفتا امیدهاست بزلف دراز من
4 گفتم بکام من شوی ای دوست تا کجا گفتا فزون ز عجز تو، کمتر زنار من
5 گفتم گناهکارم و امیدوار نیز گفتا بفضل و رحمت مسکین نواز من
6 گفتم بدوستی که ندارم ز خصم باک گفتا بیمن همت دشمن گداز من
7 گفتم وصال را نشناسم من از فراق گفتا نظر زهستی خود پوش یا ز من
8 گفتم نشاط بیخود و آشفته است و مست گفتا عبث نبود از او احتراز من