-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن گفت اگر یار مکنی شکوه ز آزار مکن
2 گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید گفت از من بشنو گوش باغیار مکن
3 گفتم از درد دل خویش به جانم چه کنم گفت تا جان شودت درد دل اظهار مکن
4 گفتم آن به که سر خویش فدای تو کنم از میان تیغ برآورد که زنهار مکن
5 گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار گفت خورد از پی عزت او خوار مکن