1 گفتم چو دیده دید چسان منع دل کنم گفتا که منع دیده ز دیدار بایدت
2 گیرم رسید و حال تو دید و عنان کشید آخر نشاط جرأت گفتار بایدت
1 اگر اینست غم عشق فزون خواهد شد اگر اینست دل غمزده خون خواهد شد
2 میکند زلف تو گر سلسله داری زینسان عقلها بر سر سودای جنون خواهد شد
1 صبح است و گشادند در دیر مغان را پیمانه نهادند بکف مغبچگان را
2 ساقی بده آن رطل گران تا برخ بخت ریزیم وزسر بازنهد خواب گران را