1 گفتم چو لطف بار خدایم قبول کرد جانم ز قهر و غصهٔ ایام رسته شد
2 گفتم چو صبح وعدهٔ انعام او دمید روزیم فاضل آمد و روزم خجسته شد
3 خود بعد انتظار درازم گلو گرفت نومیدیم که جانم از آن درد خسته شد
4 گیرم که سنت صله برخاست از جهان آخر در زکوة چرا نیز بسته شد
دیدگاهها **