-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای که جانم به فدایِ قد خوش منظرِ دوست کاش صد جان دگر داشتمی در خور دوست
2 روزها میگذرد تا خبرش نشنیدم چون کنم، با که بگویم که فرستم برِ دوست
3 دشمن اربا من ازین روی ترش خواهد داشت بس که من بوسه شیرین خورم از شکّرِ دوست
4 گر همه خلقِ جهان دشمنِ عاشق باشند هیچ غم نبود اگر دوست بود یاور دوست
5 ساقیا باده به یارانِ دگر ده نه به من که مرا باده نباید مگر از ساغرِ دوست
6 یاسمن مشکن و گل پیش میاور که مرا سرِ جان نیست درین باغ به جان و سرِ دوست
7 مطربا چنگ مسازید و مگویید غزل که سر زهره ندارم به رخِ ازهرِ دوست
8 هرکه را حادثهیی افتد اگر واقعهیی مرجعی دارد و بی چاره نزاری درِ دوست