شد فاش ز گلبرگ لبت راز نهانم از حزین لاهیجی غزل 779

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شد فاش ز گلبرگ لبت راز نهانم

1 شد فاش ز گلبرگ لبت راز نهانم من غیر نی ای نیستم، از توست فغانم

2 جز پرتو رخسار تو ای جان جهان نیست در پردهٔ پنهانم و در عین عیانم

3 گاهی به حرم می کشیم گه به خرابات ای تار سر زلف تو، درگردن جانم

4 جز روی تو منظور ندارم، همه بینم چون غیر تو موجود ندانم، همه دانم

5 گر دوزخ حرمان بودم جای وگر خلد در راه تو باشد دل و جان نگرانم

6 کارم همه شب آه و فغان بر سر کوی است شاید که شبی گوش کنی آه و فغانم

7 درمیکده عشق حزین نقش دویی نیست خود بادهٔ سر جوشم و خود پیر مغانم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر