- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به آب توبه فرو شستم آتش صهبا ز توبه تازه شدم چون گل از نسیم صبا
2 اسف همی خورم و غصه می کشم شب و روز که کرده ام به خطا روزگار عمر هبا
3 نه یک زمان بده ام بی مشقت غربت نه یک نفس زده ام بی مضرت صهبا
4 ز شرب خمر چنان ناشکیب چون گویم چنان مثل که خورشید شیفته ی حربا
5 نه هیچ راحتم از هم دمی و نه هیچ قرین نه هیچ لذتی از چاشنی نه هیچ ابا
6 مدام رفته و خورده مدام با اوباش همیشه کرده تبرا ز محفل ادبا
7 گهی به گونه ز بس احتراق صهبا لعل گهی به چهره ز درد خمار گاه ربا
8 گهی به کنج خراباتیان گشاده کمر گهی به پیش کم از خویش رفته بسته قبا
9 کشیده تیغ زبان بر ملامت مردم نهاده پنبه به گوش از نصیحت بابا
10 طلاق داده به یک بار هر دو عالم را طمع بریده ز چار امهات و هفت آبا
11 کنون که دارم بلقیس توبه را در بر چه حاجت است که هدهد خبر دهد ز سبا
12 توقّعی که به اعمال خیر دارم نیست جز این که هست تولّای من به آل عبا
13 نزاریا تو و تسلیم و بنده فرمانی نه حارثی که کنی از قبول امر ابا