- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به سهو ار توبه از می کردم و دیر مغان بستم کسی کو بازم آرد بر سر خم از جهان رستم
2 به فتراکم ببندد عشق و گوید دست و پا کم زن که من بسیار از این صید زبون در خاک و خون کشتم
3 ردای عافیت بس خام باف است، آتشی در زن که من زین پنبه عمری رشنه و زنار می رشتم
4 سراسر کامم و در چشمهٔ لذت فرو رفتم سراسر ریشم و در پنبهٔ الماس آعشتم
5 نه طوبی داشت سرسبزی ، نه کوثر داشت نمناکی که من دز شعله زار سینه تخم ناله می کشتم
6 تماشای جمال حور و غلمانم کجا باشد مرا آیینه ای باید که بینم تا چه حد زشتم
7 به گوشم کاتب اعمال گوید عرفی انصافی که ننوشتم ثوابی، در گنه صد لوح شستم