بسهوار توبه از می کردم از عرفی شیرازی مثنوی 116

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

بسهوار توبه از می کردم و دیر مغان بستم

1 بسهوار توبه از می کردم و دیر مغان بستم کسی کو بازم آرد برسر خم از جهان رستم

2 بقتراکم به بندد عشق وگوید دست و پاکم زن که من بسیار از این صید زبون در خاک و خون کشتم

3 ردای عافیت بس خام بافست آتشی در زن که من زین پنبه عمری رشته و زنار می رشتم

4 سراسر کامم و در چشمه لذت فرو رفتم سراپا ریشم و در پنبه الماس آغشتم

5 نه طوبی داشت سرسبزی نه کوثر داشت نمناکی که من در شعله زار سینه تخم ناله می کشتم

6 تماشای جمال حور وغلمانم کجا باشد مرا آئینه ای باید که بینم تا چه حد زشتم

7 بگوشم کاتب اعمال گوید عرفی انضافی که ننوشتم ثوابی ورگنه صد لوح دل شستم

عکس نوشته
کامنت
comment