1 یاد دارم از کهن پیری که در حمام گفت کین سخن پرسید روزی کهتری از مهتری
2 چیست سر آنکه در حمام هرکس پا نهد بر دل غمگین او بگشاید از شادی دری
3 گفت سرش آنکه با او نیست زاسباب جهان غیر طاس و فوطه ای آن نیز ازان دیگری
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 اختر برج شرف کاینات گوهر درج صدف کاینات
2 جنبش اول ز محیط قدم سلسله جنبان وجود از عدم
1 از حسن آن بصری نافذ بصر نکته ای آرند عجب مختصر
2 کز دل غفلت زده گر دم فشاند آن نفس پاک که حجاج راند
1 به که اکنون اعتراف آرم به عجز نعره اقرار بردارم به عجز
2 پیش ارباب ذکا اینست دین سر لا احصی ثنا اینست این
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **