یاد دارم از کهن پیری که در حمام گفت
1
یاد دارم از کهن پیری که در حمام گفت
کین سخن پرسید روزی کهتری از مهتری
2
چیست سر آنکه در حمام هرکس پا نهد
بر دل غمگین او بگشاید از شادی دری
3
گفت سرش آنکه با او نیست زاسباب جهان
غیر طاس و فوطه ای آن نیز ازان دیگری