- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید نفس از سینه ام بر لب دم شمشیر می آید
2 سبکروحان کنند از بادهٔ کوچکدلی مستی به بزمم از لب پیمانه بوی شیر می آید
3 به که گسترده زلف او بساط دلفریبی را که از دلها صدای شیون زنجیر می آید
4 زفیض بیخودی منظور اهل دید خواهی شد به گوشم این نوا از عالم تصویر می آید
5 به روی بوریای فقر با آلایش دنیا منه پای هوس زین بیشه بوی شیر می آید
6 چرا منت کش اندیشهٔ بیجا کنی دل را که از تدبیر آید آنچه از تقدیر می آید
7 دلم بشکفت زیربار کهسار غم از یادش از این گلزار بوی گلشن کشمیر می آید
8 مزاج کودکان در پیری ام چون صبحدم باشد هنوزم از دهان خشک بوی شیر می آید
9 چسان بی او به گلگشت چمن راضی شوم جویا که بر رویم نسیم گل دم شمشیر می آید