چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر از جویای تبریزی غزل 484

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید

1 چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید نفس از سینه ام بر لب دم شمشیر می آید

2 سبکروحان کنند از بادهٔ کوچکدلی مستی به بزمم از لب پیمانه بوی شیر می آید

3 به که گسترده زلف او بساط دلفریبی را که از دلها صدای شیون زنجیر می آید

4 زفیض بیخودی منظور اهل دید خواهی شد به گوشم این نوا از عالم تصویر می آید

5 به روی بوریای فقر با آلایش دنیا منه پای هوس زین بیشه بوی شیر می آید

6 چرا منت کش اندیشهٔ بیجا کنی دل را که از تدبیر آید آنچه از تقدیر می آید

7 دلم بشکفت زیربار کهسار غم از یادش از این گلزار بوی گلشن کشمیر می آید

8 مزاج کودکان در پیری ام چون صبحدم باشد هنوزم از دهان خشک بوی شیر می آید

9 چسان بی او به گلگشت چمن راضی شوم جویا که بر رویم نسیم گل دم شمشیر می آید

عکس نوشته
کامنت
comment