- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر
3 اگر چه بیرخ احبابم وز چرخ نفور و گر چه با غم اصحابم و هزار نفیر
4 ولی شراب و ربابم مرتبست مدام شراب خون دلست و رباب ناله زیر
5 مرا که یکنفس از دوستان نبود شکیب مرا که بیرخ جانان دمی نبود گزیر
6 بصورتی فلک افکند دور ازیشانم که عقل خیره بماند در آن گه تصویر
7 بصد حیل طلب وصل دوستان کردم ولی بحیله دگرگون نمیشود تقدیر
8 پیام ابن یمین ای نسیم باد صبا بگوی بر سر بالین یاریک شبگیر
9 که گر حیات بماند بوصل با ز رسیم ور از تو دور بمیریم عذر ما بپذیر