1 تب را شبخون زدم در آتش کشتم یک چند به تعویذ کتابش کشتم
2 بازش یک بار در عرق کردم غرق چون لشکر فرعون در آبش کشتم
1 اسرار ملک بین که بغول افتادست وان سکهٔ زر بین که بپول افتادست
2 وان دست برافشاندن مردان زد و کون اکنون بترانهٔ کچول افتادست
1 در دیده به جای خواب آب است مرا زیرا که به دیدنت شتاب است مرا
2 گویند بخواب تا به خوابش بینی ای بیخبران چه جای خواب است مرا
1 پی در گاوست و گاو در کهسارست ماهی سریشمین بدریا بارست
2 بز در کمرست و توز در بلغارست زه کردن این کمان بسی دشوارست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما