- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ترک سر کردم ز جیب آسمان سر بر زدم خیمه زین دریا برون آخر چو نیلوفر زدم
2 در هوای گلشن آن مرغ گرفتارم که ریخت در قفس بال و پرم از بسکه بال و پر زدم
3 گر کنشت ار کعبه بود از وی ندیدم فتح باب جز در دل در محبت حلقه بر هر در زدم
4 صبر افزون آفتم شد کشتئی باشم که من غوطه در گل آخر از سنگینی لنگر زدم
5 بود آب زندگی در ظلمت آباد عدم غره بیجا در طلب عمری چو اسکندر زدم
6 مصلحت نبود ازین کشت پر آفت رستنم خواهدم چون برق زد از خاک گیرم سر زدم
7 شعله داغت چو شمعم سوخت از سر تا بپا آه ازین گل کز گلستان غمت بر سر زدم
8 چون روم از گلشن کویت که پایم در گلست من گرفتم زین چمن چون سرو دامن بر زدم
9 رو بمسجد چون کنم اکنون ازین درگاه فیض منکه عمری در خرابات مغان ساغر زدم
10 در طلسم محنت افتادم ز حفظ آبرو من گره این آبرا بیهوده چون گوهر زدم
11 هر فرازی را نشیبی در قفا مشتاق هست گیرم از نه آسمان من خیمه بالاتر زدم