- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ز خود گذشتم و گشتم ز پای تا سر او شد از میان منی و جلوه کرد نحن هو
2 من از میان چو شدم دوست در میان آمد مه آشکار شود ابر چون شود یک سو
3 زیمن عشق شبم را نمود چون شب عید هلالوار چو بنمود گوشه ابرو
4 بیا بیا که ز یاد تو آنچنان مستم که مست میشود از من شراب و جام و سبو
5 به خویش هرچه نظر میکنم تو میبینم که خالی از تو نبینم به خویش یکسر مو
6 فضای سینه شد از سر غیب مالامال ولی به کس نتوان گفت رازهای مگو
7 به حسن خلق بیارای خود که ره ندهند به کوی دوست کسی را که نیست خلق نکو
8 به نیش هجر گرت سینه چاک گشته منال که عاقبت شود از رشته وصال رفو
9 بیان عشق ز یک نکته بیشتر نبود رضای دوست چو خواهی مراد خویش مجو
10 حقیقت ار طلبی خواجه در طریقت کوش ولی خلاف شریعت مپوی یکسر مو
11 قدم ز وادی کثرت کسی نهد بیرون که سوی کعبه وحدت چو وحدت آرد رو