ز جان گذشتم و جانان شدم نشسته نشسته از سعیدا غزل 549

سعیدا

سعیدا

سعیدا

ز جان گذشتم و جانان شدم نشسته نشسته

1 ز جان گذشتم و جانان شدم نشسته نشسته برون ز عالم امکان شدم نشسته نشسته

2 ز بار کلفت و غم همچو پای خواب آلود نهان به گوشهٔ دامان شدم نشسته نشسته

3 ز بسکه تشنهٔ لعل لب بتان گشتم اسیر چاه زنخدان شدم نشسته نشسته

4 در آستانهٔ مهر و وفای یکرنگی غبار خاطر یاران شدم نشسته نشسته

5 دلیل دیده و دل گشته ام در آن خم زلف چراغ شام غریبان شدم نشسته نشسته

6 ز بس گداخت مرا روزگار همچو هلال ز چشم حادثه پنهان شدم نشسته نشسته

7 به پوست تخت قناعت ز دیو نفس خلاص به زور صبر، سلیمان شدم نشسته نشسته

8 در انتظار جمال تو بر سر کویت رفیق نام گدایان شدم نشسته نشسته

9 اثر نبود سعیدا ز من به روی زمین چو گرد و خاک نمایان شدم نشسته نشسته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر