ز بی‌دردی به امید اجل از عرفی شیرازی مثنوی 119

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

ز بی‌دردی به امید اجل در عشق مرهونم

1 ز بی‌دردی به امید اجل در عشق مرهونم نه شرم از قتل فرهاد و نه ننگ از مرگ مجنونم

2 و بال از هوش دانست از خرد گر همچنین خیزد همان بهتر که ساقی در شراب انداز مجنونم

3 فغان العطش ناگه بگوش خضرره یابد بیا ای عشق وبنماره بسوی چشمه خونم

4 که در بیرون گلشن بلبلی را در قفس دارد که فریاد وی از عشق آتشی افروزد به بیرونم

5 وگر در سایه طوبی برد خوابم محالست این که غمهای تو بر بالین نیازد صد شبیخونم

6 منم کز حرص تاراج متاع درد و غم عرفی گهی در آستین دست و گهی در جیب گردونم

عکس نوشته
کامنت
comment