گشودم در ازل مصحف، از عمادالدین نسیمی غزل 108

عمادالدین نسیمی

آثار عمادالدین نسیمی

عمادالدین نسیمی

گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد

1 گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد زهی فالی که تفسیرش همه حسن و جمال آمد

2 ز رویت خوب‌تر نقشی نیامد در خیال من مرا خود کی به جز روی تو نقشی در خیال آمد

3 غم دوری نخواهد بود و هجران تا ابد ما را ز خوان «نحن نرزق» چون نصیب ما وصال آمد

4 رموز «من لدن» بر من از آن شد مو به مو روشن که در تحقیق این علمم دلیل آن خط و خال آمد

5 شراب کوثر لعلش که بود از دیده‌ها غایب به فضل حق رسید این عین و آن آب زلال آمد

6 ز هر نقشی که می‌بندد فلک، روی تو است آن رو که در خوبی و زیبایی کمال هر کمال آمد

7 معلق چرخ ازرق را به سر چندانکه می‌گردد نه چون روی تو شد بدری نه چون ابرو هلال آمد

8 به صورت گرچه می‌خواند تو را نادان بشر لیکن بشر در صورت رحمان چنین کی بی‌مثال آمد

9 مرا چشم و لب ساقی «بیا می نوش» می‌گوید که در میخانه وحدت، شراب لایزال آمد

10 چو با عشق رخش ما را قدیم افتاده بود الفت جمال او و عشق ما قدیم بی‌زوال آمد

11 نسیمی ظلمت هستی ببرد از چهره عالم بدان نوری که در نطقش ز فضل ذوالجلال آمد

عکس نوشته
کامنت
comment