- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گشودم در ازل مصحف، رخ یارم به فال آمد زهی فالی که تفسیرش همه حسن و جمال آمد
2 ز رویت خوبتر نقشی نیامد در خیال من مرا خود کی به جز روی تو نقشی در خیال آمد
3 غم دوری نخواهد بود و هجران تا ابد ما را ز خوان «نحن نرزق» چون نصیب ما وصال آمد
4 رموز «من لدن» بر من از آن شد مو به مو روشن که در تحقیق این علمم دلیل آن خط و خال آمد
5 شراب کوثر لعلش که بود از دیدهها غایب به فضل حق رسید این عین و آن آب زلال آمد
6 ز هر نقشی که میبندد فلک، روی تو است آن رو که در خوبی و زیبایی کمال هر کمال آمد
7 معلق چرخ ازرق را به سر چندانکه میگردد نه چون روی تو شد بدری نه چون ابرو هلال آمد
8 به صورت گرچه میخواند تو را نادان بشر لیکن بشر در صورت رحمان چنین کی بیمثال آمد
9 مرا چشم و لب ساقی «بیا می نوش» میگوید که در میخانه وحدت، شراب لایزال آمد
10 چو با عشق رخش ما را قدیم افتاده بود الفت جمال او و عشق ما قدیم بیزوال آمد
11 نسیمی ظلمت هستی ببرد از چهره عالم بدان نوری که در نطقش ز فضل ذوالجلال آمد