- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هرگز گمان مبر که کنم با تو دل دگر با تو بر آن سرم که برم دوستی به سر
2 ما را به اختلافِ زمان التفات نیست بر ما به هیچ نقصِ مودّت گمان مبر
3 نهنه روا مدار که بعد از وفایِ عهد هرگز کند خلافی تو بر خاطرم گذر
4 گر اقتضایِ دور کند هفتهای خلاف تشنیع بر قضا نتوان زد بدین قدر
5 در بابِ عرضِ بندگی ات گر مقصّرم آن به که با مشاهده اندازم این سمر
6 با لطفِ خود بگوی که چون زابتدا مرا کردی قبول باز مگیر آخر آن نظر
7 تا حاسدان گویند از بیقدم گریز تا طاعنان نگویند از بیوفا حذر
8 روی و ریا نه کارِ محبّانِ صادق است هر جا محبّت است دل از دل دهد خبر
9 گر بند بند باز گشایند چون قباش صادق چو کوه بسته بود در وفا کمر
10 سالک درین منازل و مرحل کسی بود کز خویشتن به پای ارادت کند سفر
11 آری نزاریا من و ما چیست جز حجاب از خویشتن به در شو و از خود به در نگر
12 تا بر تو باز صورتِ فطرت شود عیان وز برزخِ مخیّله بیرون شوی مگر
13 ماییم و دوستی غمِ دشمن نمیخوریم مَی میخوریم نه غم تو نیز غم مخور