1 ز ابرویت به محراب نیازم سر زلفت برد عقل نمازم
2 نظر کج بأختی گفتی به آن زلف دو رخ دارد چگونه کج نبازم
3 سر زلفت مرا عمر دراز است خداوندا بده عمر درازم
4 کمال از بندگان ماست کوئی بدین اقبال دایم سرفرازم
1 آن چشم نیمه مست جهانی خراب ساخت دلها بسوخت تیمی و نیمی کباب ساخت
2 صیاد وار غمزة شوخش ز زلف و خال بنهاد دام و دانه و خود را به خواب ساخت
1 گر بر در او سودمی رخسار گرد آلود را آسوده خاطر کردمی این جان غم فرسود را
2 خاکی که نعلین نو سود از دیده دارم دوست تر از مایه آری دوست دارند مردم سود را
1 طبیب شهر چه نقدیع میدهد ما را که کس نیافت به حکمت علاج سودا را
2 ز خاک پات گرم شتر به تیغ بردارند نهم مرو ننهم از سر این نما را