1 ز ابرویت به محراب نیازم سر زلفت برد عقل نمازم
2 نظر کج بأختی گفتی به آن زلف دو رخ دارد چگونه کج نبازم
3 سر زلفت مرا عمر دراز است خداوندا بده عمر درازم
4 کمال از بندگان ماست کوئی بدین اقبال دایم سرفرازم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دل بردی و دین رواست اینها ای جان جهان چهاست اینها
2 بندم ز غمت جدا شد از بند از جور و ستم جداست اینها
1 کردند ید آن زلف و رخ دلهای بی آرام را بهر شکار بلبلان بر گل نهادی دام را
2 پیش گل اندام تو دارد گل اندامی ولی لطفی نباشد آنچنان اندام بی اندام را
1 ای روشنی از روی تو چشم نگران را این روشنی چشم مبادا دگران را
2 یا حسن تو و ناز تو سوزی و نیازی جان نگران را دل صاحب نظران را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به