1 ز ابرویت به محراب نیازم سر زلفت برد عقل نمازم
2 نظر کج بأختی گفتی به آن زلف دو رخ دارد چگونه کج نبازم
3 سر زلفت مرا عمر دراز است خداوندا بده عمر درازم
4 کمال از بندگان ماست کوئی بدین اقبال دایم سرفرازم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چشم و ابروی تو گویند که در مذهب ما حق بود کشتن عشاق و علیه الفتوی
2 با رقیب ار بسر من تو شبیخون آری او میا گو بسر من همه وقتی تو بیا
1 روزی که به من ناز و عتابت به حساب است آن روز مرا روز حساب است و عذاب است
2 گفتی پس قرنی ز جفایت بکشم دست فریاد من از دست تو باز این چه عتاب است
1 ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت
2 عرشآشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند این مشت استخوانت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به